توضیحات
در بخش هایی از کتاب کالیگولا میخوانیم: اینکه طورى زندگى کنم که انگار خدا نیست و وقتى مُردم بفهمم که هست.ما مىخواهیم که در برابر سرنیزه هرگز سر تسلیم فرود نیاوریم تا قدرتى که در خدمت اندیشه نیست چیره نگردد... انسان براى ادامه «این تلاش» آفریده شده است. باید بدانیم که چه مىخواهیم! به اندیشه معتقد باشیم، حتى اگر قدرت، براى فریفتن ما نقاب عقیده یا رفاه به چهرهى خود بزند...در جهانى که ناگهان از هر خیالى واهى و از هر نورى محروم شده است.انسان احساس مىکند که بیگانه است.محبوب کسى نبودن فقط یک بدشانسى است، در حالى که عاشق نبودن، یک بدبختى است.