توضیحات
در بخش هایی از کتاب از پشت شیشه ها میخوانیم: دلم میخواست یه تیکه زمین داشتیم پونصد متر. یهجای با صفایی که آدم واقعاً طبیعتو اونجا حس کنه. بعدش... دویست مترشو با سلیقة خودمون ساختمون میکردیم؛ یه ساختمونی که پر از پنجره باشه. با شیشههای رنگی که بوی درخت بده، بوی آفتاب بده. بعد بقیة زمینمونم گلکاری میکردیم، گلای مریم و اطلسی. یه جوی آبم از میون گلا رد میشد. خیلی خوبه، نه؟