توضیحات
در بخش هایی از کتاب پرده میخوانیم: روزى که تاریخ رمان به انتها برسد، سرنوشت رمانهاى بزرگى که برجاى خواهند ماند چه خواهد بود؟ برخى از این رمانها قابل تعریف کردن و، بهتبع آن، قابل تبدیل به شکلهاى دیگر نیستند. این رمانها همانگونه که هستند، یا به حیات خود ادامه مىدهند و یا از بین مىروند. بعضی هم قابل تعریف کردنند (مثل آناکارنینا، ابله) و به همین دلیل هم مىشود آنها را به آثار سینمایى و یا نمایشى تبدیل کرد. امّا، این نامیرایى «توهمى» بیش نیست! چون براى اینکه بتوان از رمان نمایش ساخت باید اول ترکیبش را شکست؛باید شکلش را از بین برد. امّا اگر اثر هنرى را از شکلش جدا کنیم چه چیزى از آن باقى خواهد ماند؟ میخواهیم با تبدیل رمان به باقی انواع ـ سینمایی، نمایشی ـ حیاتش را استمرار بخشیم، اما تنها کاری که میکنیم این است که مقبرهاى مىسازیم که بر سنگنوشتهاش نام کسى حک شده است که دیگر در درون آن نیست.