جرمانگاری فرایندی است که به موجب آن، حکومت اعمالی را از فضای آزاد رفتاری شهروندان به قلمرو تحت سلطه و کنترل خود منتقل میکند و مرتکب آن را به تحمیل درد و رنج تهدید مینماید. این سان، جرمانگاری با سایر مداخلههای حکومتی، تمایز بنیادینی پیدا میکند و نسبت به آنان تحدید و تهدیدی مضاعف محسوب میشود. چنین مداخلة قهرآمیزی، هر چند سابقهایی دیرین دارد، در دنیای تکلیف محور پیشا مدرن، به اقتفای پیش فرضهای معرفت شناختی، هستی شناختی، انسانشناختی و .... افراد، امری چالش برانگیز نبود وآدمیان پذیرش آن را نیازمند اقامۀ دلیل موجه نمیدانستند. وانگهی در دنیای جدید، به تبع تغییر و تحول بنیادین در پیش فرضهای فوق الذکر، انسان مکلف و تابع، بدل به فردی محق و مدعی میگردد وبا استمداد از قوا و قابلیتهای خویش و عقل نقاد خود بنیاد، در صدد برگزیدن خیرها و غایات خویش برمی آید.از اینرو آزادی قدری عظیم پیدا کرده و مقدمۀ ضروری برای خودشکوفایی فرد دانسته میشود و هر گونه محدودیت آزادی، مانعی برای وصول به غایت قصوای آدمی پنداشته میشود و در نگاه نخستین، امری ناموجه و قابل اعتراض مینماید. در چنین فضایی، جرمانگاری جز با اقامۀ دلایل موجه امکانپذیر نیست و حکومت باید به این پرسش بنیادین پاسخ گوید که چرا به ممنوعیت کیفری اعمال دست مییازد و محدودۀ چنین مداخلههای قهرآمیز تا کجاست؟ به بیانی دیگرحق جرمانگاری و حد آن، محتاج اقامۀ دلایل موجه سازاست.پاسخ به چنین پرسش فربه فرا حقوقی را نمیتوان از حقوق انتظار داشت.زیرا در صدد توصیف یا تبیین ساز وکار جرمانگاری نیستیم، بل سر آن داریم که رویکردی تجویزی به آن داشته باشیم و معیاری موجه بخش برای این ساز و کار ارائه دهیم. بنابراین، باید به سطحی فراتر از حقوق گام گذاشت و از منظری ماورای حقوق بدان نگریست.منظری فرا حقوقی ـ که میتواندپاسخ چنین پرسشهای بنیادینی را بدست دهد ـ اخلاق است. با توسل به نظریههای اخلاقی میتوان دلایل موجه ساز برای مداخلههای قهرآمیز حکومت اقامه کرد و محدودۀ آن را مشخص ساخت به نحوی که فراتر از آن، امکان دستاندازی به فضای آزاد رفتاری نباشد. نظریههای اخلاقی، اعم از تکلیف گرایی، پیامد گرایی، حق محور و ...، هر کدام از منظری خاص، معیاری فراحقوقی برای جرمانگاری موجه بدست میدهند و محدودۀ آن را مشخص میسازند. فایدهگرایی در زیرمجموعۀ پیامدگرایی قرار میگیرد و در این خصوص جایگاه برجستهایی دارد. این رویکرد، به عنوان یک نظریۀ سترگ اخلاقی، مولود و محصول دوران جدید است. دورانی که با ویژگیهایی همچون سکولاریزم، انسان گرایی، خردگرایی و تجربهگرایی شناخته میشود.فایدهگرایی با تأثر از چنین فضایی و به لحاظ برخی ویژگیهای منحصر بفرد، از قبیل واقع نگری، غایت نگری،تأکید تام برعقلانیت ابزاری، تلائم با اقتضائات طبع انسانی و .... میتواند در تعیین محدودۀ کلی جرائم کارآمدتر از نظریههای اخلاقی دیگر باشد و کثیری از نگرانیهای انسان جدید را دراین زمینه مرتفع سازد.با عنایت به بسترهای جرمانگاری از منظر فایدهگرایان میتوان گفت که آنان رویکردی حداقلی به جرمانگاری دارند و توسل به آن را جز در موارد ضروری و گریزناپذیر بر نمیتابند.به عنوان نمونه، فایدهگرایان به قوا و قابلیتهای آدمی اعتماد میکنند و او را واجد توانایی لازم برای تعیین خیرها و غایات بنیادین میپندارند. از اینرو آزادی را ارج مینهند و آن را برای وصول به غایت قصوای فایدهگرایی ضروری میدانند. در مقابل، قدرت حکومت را از جنس شر میشمارند و اختیارات اقلی برای آن قائلند و نقش حکومت را عمدتا به رفع مانع محدود میکنند. بیگمان چنین نگرشی، جرمانگاری مضیق و محدود را در پی خواهد داشت. همچنین دیدگاه خاص فایدهگرایان در خصوص ارزشهای ذاتی و غایت قصوای اخلاق وبه تبع ماهیت و غایت کیفر حکایت از آن دارد که صرفا جرمانگاری اعمال شر پس از عبور از صافی تحلیل هزینه ـ فایده امکانپذیر است.