توضیحات
قدر مسـلم کاکاروس ماده بیآنکه جلب توجه کند داشت قابلـیتهای مرا از هر جهت مـیسنجید. مـیبایست سنگتمام مـیگذاشتم. سرمستـانه، پایکوبیام را ادامه دادم. سرم را برای آواز دومم چنان به سمت پهنای آسمان نشانه رفتم که کمرم تیر کشید. گویی تمام خاک بیشهزار را روی پشتم حمل میکردم ــ تمامی رسالت بقای یک نسل در حال انقراض را. چه بسا قناسی گردنم و قوز پشتم داشتند کار دستم میدادند.