توضیحات
در بخش هایی از کتاب چه کسی دنبال آقای هنرور می رود؟ میخوانیم: داود: (تلفنی) آقای کمال هنرور نویسنده است میشناسیاش؟... رمان تازهاش را خواندی؟... میخواهیم دعوتش کنیم بیاید اینجا... از کجا میشناسمش؟ ما تو دانشکده همکلاس بودیم... میگفت نویسندهها روح آزاد جهانند، نمیشود آنها را خرید. اگر خودشان را بفروشند، کارشان تمام است... بچهها خیلی خوشحالند که دارم دعوتش میکنم. استاد مستوره هم از رمان آقای هنرور تعریف کرده... طاهره: دخترکم چه ذوقی میکرد. استادش اگر خبر شود آقای هنرور دوست خانوادهی ماست و میخواهیم دعوتش کنیم... از: متن نمایشنامه