کیمچو با خانوادهاش در محلهی چینیهای نیویورک زندگی میکند. یک روزِ بارانی، کیم چتری را، که به پدرش جایزه دادهاند، گم میکند. مادربزرگ آنقدر از دستِ او عصبانی میشود که کیمِ بیچاره تصمیم میگیرد تا چتر را پیدا نکردهاند به خانه برنگردد.