توضیحات
در بخش هایی از کتاب نمایش نامه های شاعر (3) میخوانیم: حساب سالهایی را که در این انبار متروک و نمور زندگی کردهام از یاد بردهام، باید زندگی را ادامه بدهم. شاید بازگردد و دوباره برای من آکوردئون بزند. من به صدای آکوردئونش زنده هستم. برای ادامهی زندگی از چه چیز باید نام ببرم. من که شیفتهی نگاه خودم و دیگران به انگورها بودم، اکنون در انبار ماندهام که فهرستی از علایق خودم را بنویسم. دیگر هر انتخاب دشوار بود، فقط کاجهای دوران کودکیام را در باغ ملی در فهرست نوشتم. لبخندهایی در ایستگاه قطار و فرودگاه را هم در فهرست نوشتم. اگر همهی صفحهها سفید بود، مهم نبود باران روی این فهرست ببارد. شاید کلمهی باران را هم در این فهرست بنویسم.