توضیحات
در بخش هایی از کتاب من میدانم تو کی هستی میخوانیم: ایمی سینکلر، بازیگری که خیلیها تصور میکنند به خوبی میشناسند، از سر صحنهی فیلمبرداری به خانه میآید و میبیند کیف پول و گوشی همراه شوهرش خانه است، اما خودش نیست. او نمیداند چهکار کند چون شوهرش هرگز بدون تلفن همراه و کیف پولش جایی نمیرود، اما حالا هیچ اثری از او نیست. پلیس تصور میکند که ایمی رازی را از آنها پنهان میکند؛ گرچه نمیدانند چه رازی؛ دستکم همان چیزی نیست که پلیس حدس میزند. ایمی رازی دارد که هرگز با کسی در میان نگذاشته، گرچه با ناپدید شدن شوهرش و برخی از اتفاقهای پیشین، میترسد کسی از رازش خبر داشته باشد. در شرایطی که با دشواری تقلا میکند با عقل و منطق به وضعیت بغرنج کنونیاش مسلط باشد، گذشتهاش بهطرز خطرناکی تسخیرش کرده و چون کابوسی بیپایان تعقیبش میکند. آلیس فینی، نویسندهی زیرک من گاهی دروغ میگویم، بار دیگر نشان میدهد که با خبرگی و چیرهدستی گرههای داستانیاش را درهم تنیده و مدام خواننده را غافلگیر میکند. «داستانی پیچیده و سراسر وهم. نمیدانستم به چه کسی اعتماد کنم!» لودیز ینسن، نویسندهی خواهر «یک اثر داستانی تریلر با درونمایهای محکم و هیجانانگیز... حتی یک بار هم پایانش را حدس نزدم!» کریستینا مکدونالد، نویسندهی شبی که الیویا افتاد