توضیحات
در بخش هایی از کتاب مرگ نقطه ی پایان میخوانیم: رونی سنب و خای بر گرجیمرگ در جهانزیرین شناور بودند. همچنانکه به سپیدهدم نزدیک میشدند، خای سرش را برگرداند و رنی سنب دید که او خای نیست و کامنی است. و در همان زمان دماغهی قایق که به شکل سر مار بود، شروع کرد به پیچ و تاب خوردن، دماغه مار زنده بود، یک کبرا. رنی سنب فکر کرد که این همان ماری است که در آرامگاه بیرون میآید تا ارواح مردگان را ببلعد. بعد دید که سر مار به شکل چهرهی نوفرت است و فریاد زنان از خواب پرید.