توضیحات
این اوّلین بار نبود که قهرمان در مسابقههای جهانی شرکت کرده بود، اما اوّلین بار بود که به جای این که اوّل بشود دوّم شده بود و اوّلین بار بود که استقبال به این مفصّلی و گرمی بود، چون که اهل محل میخواستند به قهرمان خودشان بگویند که هیچ مهم نیست که اوّل نشده و دوّمی هم هیچ دست کمی از اوّلی ندارد. جلوی درِ خانهی قهرمان یک تاقنصرت زده بودند و جلوی درِ باشگاهِ ورزشیِ محلّه یک تاقنصرت دیگر زده بودند. سرِ راهش گاو و گوسفند قربانی کردند و دایره و دنبک زدند و همهی اهل محل ساعتها در دو طرف خیابان سرِ پا ایستادند چشم به راهِ آمدنِ قهرمان... و قهرمان که آمد، از سر و کول هم بالا میرفتند تا او را بهتر ببینند... قهرمان میان مردم مثل این بود که قهرمان اوّل دنیاست. گریه میکرد، همهی مردم گریه میکردند. میخندید، همهی مردم میخندیدند. قهرمان اوّل دنیا روی دست مردم، معلوم نبود چرا گریه میکرد و چرا میخندید.