توضیحات
در بخش هایی از کتاب دروازه کلاغ میخوانیم: او همیشه میداند متفاوت است. ابتدا خوابهایی میبیند. بعد آدمهایی میمیرند. وقتی مت فریمن با پلیس دچار مشکل میشود، او را به خوانوادهای در یورکشایر میسپارند. مدتی نمیگذرد که او احساس میکند در ارتباط با آدمهایی که با آنها زندگی میکند و کل افراد روستا مشکل دارد. بعد مت به وجود نیروهای شیطانی پی میبرد و متوجه میشود که قدرت عجیبی دارد. اما کسی حرف او را باور نمیکند؛ کسی نمیتواند به او کمک کند.