توضیحات
در بخش هایی از کتاب داستانهای نامورنامه (20) پادشاهی اسکندر میخوانیم: گنجی که فردوسی برای ایران و ایرانی بر جای نهاده است تنها تاریخ و روایاتِ داستانی و اساطیری ایرانِ قدیم نیست. فرهنگِ ایران است از آغاز تا پایانِ قرنِ چهارم هجری با تمامِ مظاهرش. نتیجهگیریها که به مناسبتِ وقایع در پایانِ غالبِ داستانها کرده است و اندرزها که از نرم و درشتِ روزگار و سرانجامِ نیک و بد مردمان مایه دارد، زادة موجهاست که از اندیشههای متعالی مردانِ قرونِ گذشته و دورانِ اسلامی برخاسته است. اَرجی که شاعر بر «خِرَد» و «سخن» و «دین» مینهد و پیوندی که این سه را با هم میدهد و پاسی که اندیشههای بلند را میدارد، یادآورِ باریکاندیشی و بلندنظری و دوربینیِ پیروانِ فرقهها و طریقهها و مذاهب معروف و مترقی چون مُعتَزِله و شیعه و عرفان است. شاهنامه هم سند لیاقتِ زبانِ فارسی است و هم گنجینة فرهنگ و معارفِ ایران تا عصرِ فردوسی. هر ایرانی باید شاهنامه را بخواند و لفظ و معنی و قالب و محتوای آن را سرمشق و راهنمای کار خود قرار دهد. شاهنامه را بخواند و مکرّر بخواند تا به عمقِ فرهنگِ با اَرجِ ایران تا پایان سدة چهارم هجری بخوبی آگاهی پیدا کند و بداند که بیهوده نیست سخنِ فردوسی را با سخنِ از آسمان به زمین آمده برابر و کارِ او را بالا بردنِ سخن و باز بر کرسی نشاندنِ آن دانستهاند. آری بیهوده سخن بدین درازی نشود.