توضیحات
در داستانهای پریان، جادوگران همیشه کلاههای ابلهانهی سیاه بر سر میگذارند و شنلهای سیاه بر دوش میاندازند و سوار دستهی جارو میشوند. اما جادوگرهایی که در این داستان با آنها آشنا میشویم هیچکدام از این کارها را نمیکنند. با اینکه آب دهانشان آبی است و ناخن ندارند و پاهاشان انگشت ندارد و سرشان به کلی تاس است خـود را به شکـل آدمهـای معمـولی در میآورنـد و شـاید خیلـی هـم مهـربان و دوستداشتنی جلوه کنند. اما بلاهای عجیبی بر سر قهرمان داستان ما میآورند که از حیرت انگشت به دهان میمانیم.