توضیحات
افزایش قابل ملاحظه بزهکاری در اوایل دهه هفتاد میلادی در ایالات متحده آمریکا، دولت فدرال را بر آن داشت تا برای کاهش آن تدابیر نوینی را بیندیشد.این تصمیم باعث پیدایی نظریات جدیدی نظیر عدالت استحقاقی و نظریه پنجره های شکسته در جرم شناسی گردید که با تاکید بر حفظ نظم و برخورد قاطعانه با جرایم خُرد نوید کاهش میزان ارتکاب بزه را می دادند.بدین ترتیب از اوایل دهه نود میلادی نظریه پنجره های شکسته تبدیل به راهبردی پلیسی به نام سیاست تسامح صفر گردید که به موجب آن برخورد با هنجارشکنی هایی که پیش از آن واکنش اجتماعی را در برداشت، با برخورد قاطعانه و شدید قانون مواجه می گردیدند و بدین سان، دولت فدرال و به دنبال آن ایالات متعددی در آمریکا با اتخاذ این سیاست، تلاش نمودند تا برای معمای جرم راه حل جدیدی بیابند. تبعات مثبت این سیاست از سوی دولت مردان آمریکایی به حدی بود که سازمان پلیس در بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیایی و اخیراً در خاور میانه نیز از آن الهام گرفته و تدابیر جدیدی را برای مهار پدیده بزهکاری اتخاذ نموده اند که نمونه اخیر آن را در سیاست کیفری ایران می توان در طرح موسوم به ارتقای امنیت اجتماعی مشاهده نمود.با وجود این، اجرای تسامح صفر در عمل در رابطه با حقوق شهروندان و متهمان و بی نظمی های ناشی از افراط پلیس در برخورد با برخی رفتارها، ضعف ها و معایبی داشت که باعث شده پس از قریب به ربع قرن از اجرای آن در آمریکا، برخی ایالات به اصلاح این راهبرد پلیسی در سیاست کیفری تقنینی، قضایی و اجرایی اقدام نمایند. امروزه، این دیدگاه در نظام های حقوقی متحول شکل گرفته است که دولتها برای مبارزه با بزهکاری به ساز وکارهای کنترل اجتماعی ظریف تر و متنوع تر و نه صرفاً ساز وکارهای کیفری، متوسل شوند.