توضیحات
مخاطب این حرفها دیوار بود یا سینی چایی یا تلویزیون یا... پدر عادت داشت حرفش را خیره به جایی غیر از چشم مخاطبش بزند. اصولاً اشیاء را انتخاب میکرد چون زبان پاسخگویی نداشتند. از پاسخ شنیدن بیزار بود. از پرگـویی بیزار بود. مادر امـا مثل ظرفی که زیر چـکچـک سماور میگذارند، به ظهر نرسیده پر میشد از حرف. پدر که برمیگشت از سرکار ناهار و چاییاش را میداد و در همین حین زبانش هم کار میکرد. همه میدانستیم مادر فقط گوشهای پدر را لایق شنیدن حرفهاش میداند. همه میدانستیم وقتی پدر زل میزند به تلویزیون و میگوید: صداشه ببرین، یعنی مادر خفه شود. یعنی پدر ظرفیتش پر است...